ولایت حیدر

  • خانه
  • تماس  
  • ورود 

حسد یکی از بیماری های اخلاقی

28 آبان 1394 توسط الهه زارع شحنه

نمونه‏ای از بيماری حسد
داستان خيلی معروفی در كتب تاريخ نقل می‏ كنند : در زمان يكی از خلفا ،
مرد ثروتمندی غلامی خريد . از روز اولی كه او را خريد ، مانند يك غلام با
او رفتار نمی کرد ، بلكه مانند يك آقا با او رفتار می ‏كرد . بهترين غذاها
را به او می ‏داد ، بهترين لباسها را برايش می‏ خريد ، وسائل آسايش او را
فراهم می‏ كرد و درست مانند فرزند خود با او رفتار می‏ كرد ، گوئی پرواری‏
برای خودش آورده است . غلام می ‏ديد كه اربابش هميشه در فكر است ، هميشه‏
ناراحت است . بالاخره ارباب حاضر شد او را آزاد كند و سرمايه زيادی هم‏
به او بدهد . يك شب درد دل خود را با غلام در ميان گذاشت و گفت : من‏
حاضرم تو را آزاد كنم و اين مقدار پول هم بدهم ، ولی می‏ دانی برای چه‏
اينهمه خدمت به تو كردم ؟ فقط برای يك تقاضا ، اگر تو اين تقاضا را
انجام دهی هر چه كه به تو دادم حلال و نوش جانت باشد ، و بيش از اين هم‏
به تو می ‏دهم ولی اگر اين كار را انجام ندهی من از تو راضی نيستم . غلام‏
گفت : هر چه تو بگوئی اطاعت می‏ كنم ، تو ولی نعمت من هستی و به من‏
حيات دادی . گفت : نه ، بايد قول قطعی بدهی ، می ‏ترسم اگر پيشنهاد كنم ،
قبول نكنی . گفت : هر چه می‏ خواهی پيشنهاد كنی بگو ، تا من بگويم ” بله‏
” . وقتی كاملا قول گرفت ، گفت : پيشنهاد من اين است كه در يك موقع و جای خاصی كه من دستور می‏ دهم ، سر مرا از بيخ ببری . گفت :
آخر چنين چيزی نمی‏ شود . گفت : خير ، من از تو قول گرفتم و بايد اين كار
را انجام دهی . نيمه شب غلام را بيدار كرد ، كارد تيزی به او داد ، و با
هم به پشت بام يكی از همسايه‏ ها رفتند . در آنجا خوابيد و كيسه پول را به‏
غلام داد و گفت : همينجا سر من را ببر و هر جا كه دلت می ‏خواهد برو . غلام‏
گفت : برای چه ؟ گفت : برای اينكه من اين همسايه را نمی‏ توانم ببينم .
مردن برای من از زندگی بهتر است . ما رقيب يكديگر بوديم و او از من‏
پيش افتاده و همه چيزش از من بهتر است . من دارم در آتش حسد می‏ سوزم ،
می ‏خواهم قتلی به پای او بيفتد و او را زندانی كنند . اگر چنين چيزی شود ،
من راحت شده ‏ام . راحتی من فقط برای اين است كه می‏ دانم اگر اينجا كشته‏
شوم ، فردا می ‏گويند جنازه‏ اش در پشت بام رقيبش پيدا شده ، پس حتما
رقيبش او را كشته است ، بعد رقيب مرا زندانی و سپس اعدام می‏ كنند و
مقصود من حاصل می ‏شود ! غلام گفت : حال كه تو چنين آدم احمقی هستی ، چرا
من اين كار را نكنم ؟ تو برای همان كشته شدن خوب هستی . سر او را بريد ،
كيسه پول را هم برداشت و رفت . خبر در همه جا پيچيد . آن مرد همسايه را
به زندان بردند ، ولی همه می ‏گفتند اگر او قاتل باشد ، روی پشت بام خانه‏
خودش كه اين كار را نمی ‏كند ، پس قضيه چيست ؟ معمائی شده بود . وجدان‏
غلام او را راحت نگذاشت ، پيش حكومت وقت رفت و حقيقت را اينطور
گفت : من به تقاضای خودش او را كشتم . او آنچنان در حسد می ‏سوخت كه‏
مرگ را بر زندگی ترجيح می ‏داد . وقتی مشخص شد قضيه از اين قرار است ،
هم غلام و هم مرد زندانی را آزاد كردند .
پس اين يك حقيقتی است كه واقعا انسان به ” بيماری حسد ” بيمار
می ‏شود . قرآن می‏فرمايد : ” « قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها » “
( 1 ) . اولين برنامه قرآن تهذيب نفس است ، تزكيه نفس است ، پاكيزه‏
كردن روان از بيماريها ، عقده ‏ها ، تاريكيها ، ناراحتيها ، انحرافها و
بلكه از مسخ شدنهاست . [  از کتاب انسان کامل شهید مطهری]

 نظر دهید »
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

ولایت حیدر

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس